Number 87

متن مرتبط با «number 78 nascar driver» در سایت Number 87 نوشته شده است

number 249

  • کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 250

  • آقای سه نقطه دوشنبه ۱ آبان ۰۲ از زمانی که رفتم خونه ی خودم متوجه یه سری چیزا شدم که تا به حال اصلا فکر نمیکردم وجود داشته باشن مثلا اینکه یهو صبح زود بیدار میشم برم صبحونه بخورم، میبینم نون ندارم، یا مثلا وقتی آبجوش میزارم، میبینم چای تموم شده یا مثلا میوه ها تو یخچال کپک میزنن، یهو پیامک قبض برق میاد تا میام پرداخت کنم قبض گاز خودشو نشون میده لباسامو میشورم، بعدش میبینم لک های پودر رختشویی روشون خودنمایی میکنه، همه پیرهن و شلوارهام خط اتو شون چندتایی شده و هزاران مسئله ی ریز و درشت دیگر ...! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 248

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • number 246

  • آقای سه نقطه دوشنبه ۱۰ مهر ۰۲ آینده ای که سال های سال براش برنامه ریزی کرده بودم به یکباره در عرض 6 ماه از بین رفت و اگر نگم تباه شد، حداقل رو به تباهی رفت. حالا نگاه های سنگین بقیه رو باید تحمل کنم،چه خانواده، چه فامیل، چه همکارها و چه هر کسی که میشناسم. از اون نگاه ها که همه میدونن اوضاع از چه قراره ولی به روی خودشون نمیارن و گاها لبخند مضحک ی هم میزنن.ولی موضوعی که خیلی اذیتم میکنه اینه که هیچکسی تمایلی به درست شدن این رابطه نداشت، یعنی همه دوست داشتن این رابطه شکل نگیره و وقتی هم که گرفت دوست داشتن از بین بره که رفت.ولی با همه ی این اوصاف تقریبا هر چیزی که بوده رو فراموش کردم و الان تو نقطه ای هستم که در تلاشم آینده ی جدیدی رو برای خودم بسازم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 247

  • کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 245

  • آقای سه نقطه جمعه ۳۱ شهریور ۰۲ حدودا نیم ساعت دیگه وارد فصل پاییز میشیم هیچوقت پاییز رو دوست نداشتم، خزان، سراسر زردی و پژمردگی و فقط یکسال پاییزش برام قشنگ بود و باقی پاییزها همیشه همراه با کلافگی، سردرگمی و حس نامفهوم دلتنگی بودهیه حالت قبل از مردن رو بهم القا میکنه، اون لحظه ای که میدونی دیگه همه چی تمومه---------------- بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 243

  • آقای سه نقطه شنبه ۱۸ شهریور ۰۲ خب بالاخره از سفر کربلا برگشتیم.این سفر تجربه ی خیلی خوبی بود برام و از شروع حرکت تا برگشتش رو با جزئیات براتون اینجا میگم.خب، ما 4 تا ماشین بودیم ( خانواده خودم، دو تا خاله م و داییم )از اینجا که حرکت کردیم، شب اول رو تو شهر سمنان سوئیت گرفتیم و روز بعد رفتیم که برسیم به مرز مهران و برخلاف اون چیزی که توی رسانه ها منتشر میشد مرز خلوت بود ( البته ماشین های خیلی زیادی پارک شده بود و مشخص بود بقیه روزهای قبل اومدن و احتمالا روزهای آینده برمیگشتن )چون ظهر رسیده بودیم مهران، یه اتاق گرفتیم و چند ساعتی رو استراحت کردیم و ماشین رو هم همون کنار خونه تو یه پارکینگ گذاشتیم ( شبی 70 تومن برای هر ماشین ) و با اتوبوس به سمت مرز حرکت کردیم ( 20 هزار تومن به ازای هر نفر )وقتی رسیدیم مرز، تقریبا گیت ها خلوت بود و اصلا معطل نشدیم ولی گرمای هوا واقعا اذیت کننده بود. از مرز که رد شدیم و وارد عراق شدیم قشنگ میشد فرق بهشت و جهنم رو حس کرد چون بطری های آب معدنی هر جا ریخته شده بود و اصلا به این مسئله رسیدگی نمیشد برخلاف ایران که وضع بهداشت محیطی واقعا عالی بود.همونجا از لب مرز یه ون اجاره کردیم با قیمت نفری 13 دینار که میشد تقریبا 450 هزار تومن و رفتیم به سمت نجفبین راه جاده ها رو با کیسه های خاک سرعت گیر درست کرده بودن و هر موکبی که میرسیدیم عراقی ها جلوی ون رو میگرفتن و اصرار میکردن که مهمون موکب شون باشیم. ( راننده چون آشنا بود با موکب ها فقط موکب هایی نگه می داشت که از کیفیت غذا یا پذیرایی شون مطمئن بود و بین راه اجازه داد با بلوتوث گوشیم توی ون نوحه پخش کنم ( یکی از نوحه ها به زبان عربی بود و خوشش اومده بود و میگفت دوباره پخش کن )وقتی رسیدیم نجف رفت, ...ادامه مطلب

  • number 244

  • آقای سه نقطه سه شنبه ۲۱ شهریور ۰۲ امشب یه نگاهی به گذشته کردم؛ به روزهای رفته، حرف های گفته و به کارهای کردهمتاسفانه تبعات تصمیمات لحظه ای در زندگی مون اینقدر گاهی سنگینه که میتونی به واقع اسمشو بزاری ورطه ی هولناک و یه راست بیافتی توش بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 242

  • آقای سه نقطه چهارشنبه ۱ شهریور ۰۲ یکی از اتفاقاتی که در سال جدید برام افتاد دور شدن از همه به خصوص خانواده بود و این اسکرین شات تنها ارتباطم با پدرم در سه ماه گذشته بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 241

  • آقای سه نقطه دوشنبه ۲۳ مرداد ۰۲ اعتبار گواهینامه م حدودا 3 ماه پیش تموم شده بوده و امروز برای تمدیدش رفتمقبلا توی گواهینامه م تیک رانندگی با عینک خورده بود، با اینکه یکی از چشم هام ضعیف تر از قبل شده اما امروز همون تیک هم از روی گواهینامه م برداشته شد :دیامروز گذرنامه م رسید و اول میریم پیاده روی اربعین، بعدش هنوز برنگشتیم راهی ترکیه میشیم.به قول داداشم اول ثواب میکنیم، بعدش کباب :دی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 240

  • آقای سه نقطه شنبه ۱۴ مرداد ۰۲ از صبح که بیدار شدم فقط در حال صدمه زدن به اقتصاد خانواده ام :دی- خواستم برم نونوایی، ماشین بابا رو از پارکینگ آوردم بیرون و ریموت درب کرکره ای رو زود زدم و کاپوت ماشین مورد اصابت در قرار گرفت :دی - کتری رو گذاشتم بجوشه ولی یادم رفت و زمانی یادم اومد که بوی کارخانه ی ذوب آهن فضای خونه رو پر کرده بود. - به جای 230 هزار تومن دستمزد تعمیرکار پکیج ، 2.300 تومن کارت کشیدم و تعمیرکار هنوز اضافه مبلغ رو برگشت نزده :|همینجوری ادامه پیدا کنه، آخر هفته مهمون سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور هستیمالان فقط این موزیک تو سرم پلی میشه "خدای آسمون ها، خدای کهکشونا، برس به داد دل این ناتوانا" بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 237

  • آقای سه نقطه دوشنبه ۱۹ تیر ۰۲ در حد مرگ خسته، بی خواب و گرسنه بودم و قرار بر این شد از اسنپ فود غذا سفارش بدیم و دست به پخت و پز نزنیم. من واسه خودم کوبیده و برای بقیه جوجه سفارش دادم. تهش که سفارش مون رسید دیدیم یه خورشت اناربیج هم همراهش گذاشتن که البته اشتباه فرستاده بودن و زنگ زدم پشتیبانی و گفتن که نوش جون تون ولی بعدا دیدم کیف پولم رو به اندازه ی همون مبلغ منفی کردن :دی خلاصه اسنپ فود نیست که، رسما شهربازی ه من هنوز زنده ام، صدام رو هم از گیلان زیبا می شنوید ولی آیا بهتون گفته بودم من رو تو گیلان دفن کنید؟ الان میگم، من رو تو گیلان دفن کنید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 238

  • آقای سه نقطه سه شنبه ۲۰ تیر ۰۲ راستش احساس بیهودگی، کسالت شدید و روزمرگی رهام نمیکرد و این شد که امشب رو به دور دور در سرعین در هوای نیمه بارونی گذروندیم و قراره فردا صبح برم سرشیر و عسل به همراه نون تازه بگیرم و بزنیم بر بدن علی الحساب دارم برای فردا برنامه ریزی میکنم، خوردن آش دوغ و حلوای سیاه و حضور در آبگرم گاومیش گلی تا بدین لحظه قطعی شده تا ببینیم خدا چه روزی ای رو برامون در نظر گرفته ما اینجاییم؛ در گردنه های حیران - LINKمرز آستارا - LINKبا صدای سارا نائینی - LINK بخوانید, ...ادامه مطلب

  • number 239

  • آقای سه نقطه يكشنبه ۲۵ تیر ۰۲ یادتونه (اینجا) گفتم بی بی میگه بیا برو حج؟ خب، حالا داریم میریم ترکیه :دیالبته قرار نیست با تور، هوایی یا ... بریم، یه ماشین رو کاپوتاژ میکنیم و 15 روزه میریم وان و اطراف ( البته واسه منی که تنها وانی که دیدم، لگن قرمز توی حموم بوده به نظرم تجربه ی خوبی میتونه باشه )یه بنده خدایی چند روز پیش داشت راهنمایی میکرد که از اینور با خودتون زعفران بسته بندی شده یا باکس سیگار ببرید و از اونور تا می تونید لباس یا لوازم آرایشی بیارید تا در هزینه ها صرفه جویی بشهان شالله از اینجا که برگشتیم، اربعین میریم کربلا که سر به سر بشه :دی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Number 226

  • آقای سه نقطه يكشنبه ۲۸ خرداد ۰۲ یه روزی بین حدود ۲۵ زوج که قرار بود به زودی ازدواج کنن، ما خوشحال ترین، اوکی ترین و عاشق ترین بودیم. اون ها جلسات فرمالیته ی مشاوره ی قبل از ازدواج رو شرکت میکردن، ما زده بودیم بیرون و کله پاچه میخوردیم و سرخوش از این حجم از عشق و علاقه فکر اینکه از بین اون تعداد زوج احتمالا فقط زندگی ما دچار بحران و از هم پاشیدگی شده لحظه ای رهام نمیکنه دچار مشکلات جسمی شدم چون حدودا یک ماهه چیز خاصی نخوردم، دچار مشکل در ارتباط شدم و بسیار گوشه گیر و منزوی، امید به آینده م صفر، امید به زندگیم صفر، امید به هر چیزی که باید صفر  دیوار آرزوها و رویاپردازی هایی که سال های سال داشتم فروریخته  کسی که اگر یه روز نمیدیدمش خوابم نمیبرد و همه از حالم متوجه میشدن امروز ندیدمش رو به مدت یک ماهه ندیدم به نظرم میشه در عرض چند ماه به اندازه ی سی سال زندگی کرد اما سی سالگی رو ندید. میشه به نظرم میشه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها