شنبه ۱۴ مرداد ۰۲
- خواستم برم نونوایی، ماشین بابا رو از پارکینگ آوردم بیرون و ریموت درب کرکره ای رو زود زدم و کاپوت ماشین مورد اصابت در قرار گرفت :دی
- کتری رو گذاشتم بجوشه ولی یادم رفت و زمانی یادم اومد که بوی کارخانه ی ذوب آهن فضای خونه رو پر کرده بود.
همینجوری ادامه پیدا کنه، آخر هفته مهمون سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور هستیم
الان فقط این موزیک تو سرم پلی میشه "خدای آسمون ها، خدای کهکشونا، برس به داد دل این ناتوانا"
برچسب : نویسنده : dmr3point5 بازدید : 45